hc8meifmdc|2010A6132836|BehboudFroshgahWebSite|tblnews|Text_News|0xfdffe39f020000002a13000001000100
ششمین همایش مراکز تحقیق و توسعه
صنایع و معادن (5-4 تیر 1386)
بررسی چالشهای فراروی سیستمهای مدیریت دانایی در واحدهای تحقیق و توسعه
سازمانها
بهروز ارباب شیرانی
استادیار دانشکده صنایع و سیستمها، دانشگاه صنعتی اصفهان
Ashirani@cc.iut.ac.ir
افشین شهلایی مقدم
دانشجوی کارشناسی ارشد دنشکده صنایع و سیستمها، دانشگاه صنعتی اصفهان
Afshin_shahlayi@in.iut.ac.ir
تقی رضوان قهفرخی
دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده صنایع و سیستمها، دانشگاه صنعتی اصفهان
Taghi_rezvan@in.iut.ac.ir
چکیده
امروزه مدیریت دانایی به عنوان یکی از ابزارهای مهم و شاید مهمترین ابزار جهت
توانمندسازی سازمانها به شمار میرود. شماری از محققین عصر حاضر را دوران عبور از
عصر اطلاعات و ورود به عصر دانایی نامیدهاند. مدیریت دانایی در سازمانها دارای
دامنه بسیار گسترده و اشکال متفاوت میباشد. با این حال استفاده از راهکارهای مدیریت
دانایی همواره با چالشهای گوناگونی روبرو بوده است. در اغلب موارد سازمانها بدون
درک صحیح چالشهای فراروی پروژههای مدیریت دانایی و تلاش و بسترسازی مناسب برای
حل آنها، اقدام به بکارگیری راهحلهای مبتنی بر دانایی نمودند که این امر نه تنها
امتیازی برای سازمان ایجاد نمی کند، بلکه هزینههای گزافی هم بر سازمان تحمیل می نماید.
شناخت این چالشها یکی از اساسیترین مراحل فرآیند بکارگیری سیستمهای مدیریت دانایی
می باشد. در این مقاله با استفاده از یک رویکرد نوین
بازار دانایی به تجزیه و تحلیل چالشهای فراروی سیستمهای مدیریت دانایی پرداخته می
شود. در این رویکرد دانایی به عنوان کالای ذی قیمتی در نظر گرفته میشود که ضمن تطابق
آن با بازار، تحلیلهای اقتصادی در مورد آن انجام میشود.
واژههای کلیدی: مدیریت دانایی، بازار
دانایی، اشتراک دانایی، داراییهای معنوی.
1. معرفی
فهم وشناخت سیستمهای مدیریت دانایی و آشنایی با ابزارهای مختلف آن در گرو درک
روشن و واضح از دانایی و مدیریت دانایی است. دانایی روی داده و اطلاعات پیریزی میشود.
داده حقایق خام را بدون معنی ارائه میکند و اطلاعات هنگامیکه داده در متون معنی دار
سازماندهی شود؛ بدست میآید؛ در حالیکه دانایی به عنوان
یک توده با معنی سازماندهی شده از اطلاعات توصیف میشود[1]. از نظر نوناکا
دو نوع دانایی در سازمان وجود دارد. دانایی آشکار
و دانایی پنهان [2]. دانایی آشکار
رسمی و سیستماتیک میباشد، در حالیکه دانایی پنهان بسیار شخصی بوده و رسمی کردن آن
مشکل است. این دو نوع دانایی برای سازمان ضروری هستند و باید کسب شده و با دیگران
به اشتراک گذاشته شوند. بنابراین دانایی در سازمان باید بطور صحیح و با دقت مدیریت
شود. بدیهی است یک سیستم مدیریت دانایی موفق| یک مزیت رقابتی
توانمند را فراهم می نماید[3].
تعریف مورد توافق اجماع عمومی برای مدیریت دانایی وجود ندارد. عموماً مدیریت
دانایی به مجموعه فرآیندها و عملیات توسعه در یک سازمان شامل توانایی خلق،
اکتساب| ذخیره نمودن و منتشر کردن دانایی سازمانی| اطلاق میگردد[4].
تعدادی از تحقیقات| ساختاری برای
مدیریت دانایی پیشنهاد کردهاندکه به فهم مدیریت دانایی کمک میکند. برای مثال نوناکا چهار
فرآیند اساسی برای خلق دانایی در هر سازمانی پیشنهاد میکند که جهت تبدیل دانایی
پنهان به دانایی آشکار بکار میرودکه عبارتند از اجتماعی کردن،
خارجی کردن،
ترکیب
و داخلی کردن[2].
هلس اپلو
همکارش چهار فعالیت اصلی فرآیند مدیریت دانایی را تعیین نمودند: اکتساب،
انتخاب،
درونی کردن و بکارگیری دانایی[5].
سیستمهای مدیریت دانایی
سیستمهایی مبتنی بر فنآوری اطلاعات هستند که برای پشتیبانی و بالا بردن قابلیت
فرآیندهای سازمانی خلق دانایی، ذخیره و بازیابی، انتقال و کاربری مورد استفاده
قرار میگیرند. بومن
ساختاری از سیستمهای مدیریت دانایی را توصیف نمود و تجهیزاتی که یک سیستم مدیریت دانایی
جامع نیاز دارد را تعیین نمود[6]. این تجهیزات شامل متون و جستجوی چند رسانهای
بازیابی و تهیه نقشه دانایی،
شخصیسازی، اشتراک، پیامرسانی و ... میباشد.
ابزارهای مدیریت دانایی متعددی در
بازارهای نرمافزار برای توسعه مدیریت دانایی وجود دارند که دارای ساختارهای مناسب
هستند. راجلز
ابزارهای مدیریت دانایی را تکنولوژیهایی با هدف ارتقا و توانمند سازی تولید، کدسازی
و انتقال دانایی تعریف می کند[7].گالوپ
بیان می کند که ابزارهای مدیریت دانایی اجزای سازنده تکنولوژیک هر سیستم مدیریت دانایی
پیشرفته هستند[8]. ابزارهای فردی می توانند با این ابزارهای مبتنی بر فناوری ترکیب
شوند یا با یک سیستم مدیریت دانایی پیشرفته که دارای ساختار مخصوص از قبیل ذخیره و
بازیابی دانایی است، یکپارچه شوند. سایر سیستمهای مدیریت دانایی پیشرفته ممکن است
شامل ابزارهایی برای تولید ایدهها و به اشتراک گذاری آنها در میان یک گروهکاری
باشند.
ابزارهای مدیریت دانایی باید قادر
باشند که عملیات زیر را انجام دهند: دانایی و اطلاعات را کسب کرده و ذخیره نمایند
و سپس آنها را سازماندهی نموده و مرتب کنند| همچنین امنیت اطلاعات و دانایی را تضمین
کنند؛ یک فرآیند جریان کاری مستقر نمایند تا دانایی و اطلاعات توزیع شود. مرکز
مدیریت دانایی
ابزارهای مدیریت دانایی را به چهار محدوده ضروری تقسیمبندی می کند: اخذ و کدسازی دانایی،
همکاری، به اشتراک گذاری دانایی کسب و خلق دانایی.
تکنولوژیها برای توانمندسازی مدیریت دانایی حیاتی هستند. تکنولوژیهایی که
بیشتر به عنوان ابزارهای مدیریت دانایی بکار میروند، عبارتند از: اینترانتها،
سیستمهای مدیریت محتوا،
سیستمهای مدیریت مستندات،
پایگاههای داده ، سیستمهای گردش کار
، سیستمهای انبار داده
و سیستمهای داده کاوی.[8].
همانگونه که در قسمتهای قبلی اشاره شد، یکی از مولفههای اصلی در فرآیند
مدیریت دانایی، مقوله به اشتراک گذاری دانایی است. فرآیندها و سیستمهای نوین، روشهای
جدیدی را به اشترک گذاری دانایی در سازمانها
فراهم میکند. بسیاری از سازمانها با توجه به سیستمهای مدیریت دانایی به اهمیت
اشتراک دانایی در سازمانها پی برده اند. استراتژی استفاده از مدیریت دانایی، کسب
و انتشار آن در کلیه سطوح سازمان می باشد[9]. البته این انتشاربه جای اینکه با
مکالمات رودررو، غیر نظام مند و بیهوده انجام شود با اتکا به رشد فنآوری و به وسیله
روشهای مبتنی بر فن آوری اطلاعات انجام شود[10].
در سازمانهایی که فرهنگ "دانایی قدرت است" را سر لوحه کار خود
قراردادهاند، بسیاری از کارکنان، چنانچه ساز و کارهای انگیزشی از خارج سازمان به
کار گرفته شود؛ اقدام به اشتراک گذاری دانایی میکنند. ممکن است بسیاری از اعضای
سازمان مادامی که پیرامون منافع اشتراک دانایی توجیه نشوند، اقدام به اشتراک گذاری
دانایی ننمایند[11].
2. چالشهای مدیریت
دانایی
اکثر سازمانها بی توجه به زیرساختهای فرهنگی
مورد نیاز جهت پیادهسازی مدیریت دانایی اقدام به ایجاد سیستمهای مدیریت دانایی
در سازمان کردند و در نتیجه بسیاری از پروژههای مدیریت دانایی شکست خورده و هیچ
موفقیتی در زمینه بهبود اشتراک دانایی در سازمان به وجود نیامد. پس از صرف بیش از
سه میلیارد دلار برروی نرمافزارها و خدمات مهندسی مدیریت دانایی در سطح سازمانها
در دهه نود میلادی، اکنون در مورد میزان اثربخشی پروژه های مدیریت دانایی در بین
مدیران سازمان ها تردید فراگیری حاکم شده است[12]. در نتیجه مدیران دریافتند که
انجام ندادن پروژه های مدیریت دانایی سودمندتر از انجام آنها می باشد؛ اما با این
حال هزینههای ناشی از عدم اشتراک دانایی سازمانی بسیار مخرب و کمرشکن میباشند و
در عرصههای کلیدی همانند نوآوری در عرصه خدمات به مشتریان، آموزش و یادگیری مجدد
هزینههای بسیار سنگینی به سازمان تحمیل میکند[12].
بر اساس مطالعه صورت گرفته در آمریکا وکانادا بطور میانگین 6% درآمد سازمان بر
اثر عدم دسترسی اثربخش به دانایی از بین می رود[12]. راهکار این مساله عدم سرمایه
گذاری بر روی مدیریت دانایی نیست، بلکه افزایش اثر بخشی درسرمایه های دانایی
سازمان می باشد. این مساله با تمرکز بیشتر بر روی دو مساله کلیدی بدست می آید[13].
اول مدیران ارشد دیدگاهی روشن از مسائل کسب وکار خود و دانایی مورد نیاز جهت حل
آنها بدست آورند. دوم آنکه مدیران اجرایی ورده میانی سازمان دیدگاه روشنی از دلایل
عدم جریان صحیح دانایی برای حل مسائل کسب وکار داشته باشند.
این مساله با تجزیه و تحلیل دقیق بازار دانایی
داخلی سازمان بدست میآید[14]. این بازار در کلیه سازمانها وجود دارد. ولی معمولاً
با عدم اثربخشی و معضلات مختلف روبرو می شود. این عدم اثر بخشی به معنای ناتوانی
کارکنان دردسترسی به اطلاعات صحیح در زمان مناسب می باشد. معضل دیگر کند ذهنی
سازمانی است. مساله کندذهنی سازمانی در هنگام خروج نیروی انسانی ماهر از سازمان متبلور
میشود.
3. مفهوم بازار دانایی
بازار دانایی بیش از اینکه یک چارچوب
عملی برای سازمان ها باشد، به عنوان یک فلسفه کاری مطرح است. با استفاده از این مفهوم
می توان عوامل اصلی عدم جریان صحیح و روان دانایی را در سازمان شناسایی کرد و بدون
نیاز به تغییرات کلی و اساسی در مدل
4. مدیریت سازمان و مدیریت دانایی
تجربه نشان میدهد که عموماً دو نوع
خطا در مدیریت سازمانها در هنگام مدیریت دانایی پدید میآید [13]:
4-1. نداشتن یک دیدگاه نظاممند و
اصولی نسبت به دانایی به عنوان مهمترین و اساسی ترین دارایی های سازمان
به همین دلیل اکثر سازمان ها خود را مواجه با حجم بالایی از دانایی| مجموعهای
از تعاملات ناکارا و پایگاه های داده مواجه می بینند که دارای همپوشانی و اختلال
با یکدیگر بوده و برای خدمات متفاوتی شکل گرفتهاند. در نتیجه هیچکس به حجم حقیقی
دانایی سازمان آگاهی نداشته و به علاوه توانایی دسترسی به آنرا نیز ندارد.
این مساله از رشد سازمان جلوگیری کرده و حرکت آن را به سمت اقتصاد جهانی کند میکند.
عدم جریان صحیح دانایی بین واحدهای مختلف سازمانی یکی از عمده ترین دلایل از دست
رفتن مزایای رقابتی سازمان در مواجهه با بازار| رقبا و مشتریان می باشد.
4-2. تاکید بیش از حد بر عدم وجود رویکرد نظام مند در سازمان
زمانیکه سازمان به عنوان برنامهریز مرکزی پروژه مدیریت دانایی عمل میکند. یک
سری اجبارها وسیاستهای مستبدانه را فراروی کارکنان قرار میدهد و این در حالی است
که مدیریت سازمان تصور میکند؛ استراتژی صحیحی را در پیش گرفته است؛ در حالیکه
مفهوم دانایی مفهومی آمیخته با نیروی انسانی است و هر گونه اجبار یا عدم توجیه
کارکنان باعث شکست پروژه میشود. اگر کارکنان نیاز مدیریت دانایی را درک نکنند و یا
به همسویی منافع حاصل از آن با منافع خود پی نبرند؛ پروژه شکست میخورد.
برای رفع این دو مشکل باید از یک مفهوم نظاممند جهت فرهنگسازی و سازماندهی سیستمهای
مدیریت دانایی استفاده کرد. این مفهوم بازار دانایی میباشد. یک سری از عناصر بازارهای
دانایی دقیقاً مشابه سایر بازارها میباشد. بازار دانایی کارا، باید دارای حجم
بالایی از نقدینگی
بوده که توسط توانمندسازهایی مانند منابع و واسطه ها تامین شود. علاوه بر این،
باید شفافیت
در بازار دانایی وجود داشته باشد که این عامل نیز بوسیله نقشههای جامع و اساسی دانایی
در سازمان نظیر نقشههای فرآیندی دانایی، نقشههای فردی دانایی، شبکههای
اجتماعی، شبکههای معنایی و ... حاصل میشود.
با این حال اگر کلیه عناصر بالا نیز حضور داشته باشند، حصول کارایی در بازار دانایی
بسیار دشوارتر از سایر بازارها میباشد. دستیابی به تعادل بازار دانایی بسیار
دشوار است؛ این مساله دلیل ساده ای دارد: عدم وضوح و درک پیرامون قیمت دانایی.
در سایر بازارها قیمت دارای ارزش پولی بوده و به سادگی میان خریداران و
فروشندگان جابجا می شود. حال آنکه در بازار دانایی این قیمت بصورت کاملاً مستقل از
خریداران و فروشندگان رد و بدل میشود. برای خریداران این هزینه بصورت هزینههای
جستجوی دانایی میباشد و برای فروشندگان ارزش کسب شده میتواند به صورتهای مختلفی
بدست آید. اگر بازار مورد نظر کوچک باشد، ارزش در تعاملات دو یا چند جانبه حاصل میشود
و در بازارهای بزرگتر این ارزش میتواند به صورت حصول اعتبار و یا جوایز نقدی
باشد[14].
با این حال دشواریهای بازار دانایی به همین جا ختم نمیشود، بلکه مساله مهمتر
در حفظ تعادل عرضه و تقاضای بازار میباشد. چنانچه افزایش عرضه در بازار مشاهده شود،
کاهش هزینههای جستجوی دانایی برای خریداران بوسیله عرضهکنندگان دشوار و غیر ممکن
است، چون این مساله مستقل از عرضهکنندگان است. اگر هم کاهش عرضه در بازار دانایی
ایجاد شود، افزایش آن به وسیله افزایش منابع عرضه کنندگان تقریباً غیرممکن مینماید.
در نتیجه بازار دانایی باید توسط سازمان با کاهش هزینه های جستجو برای خریداران و
افزایش ارزش عرضه توسط فروشندگان متعادل شود.
علاوه بر این بازار دانایی نسبت به سایر بازارها تمایل کمتری برای رشد و توسعه
دارد. به این دلیل که صرفاً گروهی از افراد سازمان به دنبال دانایی درون سازمان
هستند. همچنین تعداد افرادی که در سازمان توانایی فراهم کردن دانایی را دارند، بسیار
محدود و کم می باشد. علاوه بر این برای افراد خبره (فروشندگان دانایی) دشواریهای
زیادی در راه تدوین دانایی و اشتراک دانایی وجود دارد. خریداران هم حوصله و انگیزه
کافی جهت جستجوی دانایی مورد نیاز خود را ندارند. این موضوع یکی از وظایف کلیدی
سازمان میباشد تا از یک سو با ایجاد سازوکارهایی به تسهیل فرآیند اشتراک دانایی
بپردازد و از سوی دیگر برای نهادینه کردن و القای مفهوم ارزش دانایی برای کارکنان،
برنامههایی تهیه کند.
5. معضلات و چالشهای فراروی اشتراک دانایی
در واحدهای تحقیق و توسعه سازمانها
برای این که معضلات سیستمهای مدیریت دانایی را تبیین و بررسی نماییم، نیازمند
استفاده از الگوهای ساختار یافته و منظمی هستیم، تا با استفاده از آنها در محدوده
مشخصی این سیستمها را بررسی نماییم. یکی از این الگوها همانطور که گفته شد، الگوی
بازار دانایی است. این الگو با استفاده از شبیهسازی هوشمندانه ای دانایی را به
عنوان کالایی قابل مبادله در بین بخشهای مختلف سازمان معرفی مینماید و سعی مینماید،
از این دریچه سیستم مدیریت دانایی را تحلیل نماید.
امروزه واحدهای تحقیق
و توسعه به عنوان بخش استراتژیک و دانایی محور سازمان محسوب میشوند. از این رو این
بخشها نیازمند نگاه دقیقتر و حساستر از نظر چگونگی مدیریت دانایی هستند. این
نکته را نباید فراموش کرد که یکی از مهمترین مولفههای واحدهای تحقیق و توسعه،
دانایی میباشد. بنابر این در بخش حاضر به بررسی چالشهای فراروی سیستمهای مدیریت
دانایی در واحدهای تحقیق و توسعه،با الگوی بازار دانایی میپردازیم.
5-1. عدم راه اندازی سازوکارهای تدوین دانایی
در سازمانهای پیشروی امروزی کلیه
کارکنان در فرآیندهای تحقیق و توسعه حضور اثرگذار و کارا دارند و سعی میکنند با
حضور در این فرآیندها و اشتراک دانایی خود در نوآوری و ارایه کالاها و خدمات
خلاقانه سازمان را یاری دهند و بطور کلی در زنجیره ارزش سازمان حضور فعال داشته
باشند؛ اما در بسیاری از سازمانها نیروی انسانی ماهر با این سردرگمی روبرو هستند
که چگونه و کجا می توانند به تدوین دانایی خود پرداخته و فرآیند تکوین و بهبود دانایی
خود را طی کنند. برای حل این چالش می توان از یک الگو با زیرساختهای سختافزاری (فنآوری
اطلاعات) و فرهنگی (استانداردها و مقررات) استفاده کرد که به اصلاح فرآیندهای کاری
بپردازد و فرآیند اشتراک و ذخیره دانایی را اصلاح نماید.
5-2. کمبود محرک ها جهت اشتراک دانایی
در بسیاری از سازمانها نیروی انسانی ماهر و صاحبان تجربه و دانایی انگیزههای
زیادی جهت ارائه و اشتراک دانایی خود با دیگران ندارند. این مساله از دید
نگارندگان مهمترین دلیل شکست پروژههای مدیریت دانایی میباشد. زمانی که کارکنان
در سازمان احساس کنند که اشتراک گذاشتن دانایی نه تنها موقعیتی برای آنها ایجاد نمیکند،
بلکه میتواند به تهدیدی برای عملکرد روزانه آنها بدل شود؛ لذا از اشتراک دانایی و
تجارب خود پرهیز میکنند. بنابراین ایجاد یک سری فعالیتهای فرهنگی جهت تشویق
کارکنان، استفاده از سیستمهای انگیزشی جذاب و نوین، تغییرات در سیستم ترفیع
سازمانی جهت حل این چالش میتواند مفید و راهگشا باشد.
5-3. بی توجهی به منابع دانایی خارج از سازمان
یکی از مهمترین زمینه هایی که امروزه در سازمانها مطرح شده است، برونسپاری
فعالیتها است. این مسئله به سازمان کمک میکند تا علاوه بر کاهش هزینهها و افزایش
اثربخشی و کارایی فعالیتها، گستره استراتژیک خود را نیز گسترش دهد و مرزهای جدید دانایی
و همکاران جدیدی را کشف نماید.
اخیراً برونسپاری فعالیتهای تحقیق و توسعه در سطح گسترده ای مطرح شده است و
سازمانهای پیشرو اقبال گسترده ای به این مقوله نشان داده اند. با این حال همچنان
در بسیاری از کشورها و سازمانها از این پدیده غفلت میشود، این یکی از چالشهای
اساسی فراروی سیستمهای مدیریت دانایی در واحدهای تحقیق و توسعه است.
بسیاری از سازمانها به تصور خود با
بر عهده گرفتن نقش حمایتکننده و بیتوجه به تواناییها و موجودیهای دانایی سازمان،
اقدام به ارائه راه حل می کنند که این امر با ایجاد محدودیت در کیفیت و اثربخشی دانایی
درونی سازمان همراه است. علاوه براین تهدید هایی چون تکراریشدن منابع دانایی| نیروی
انسانی ماهر و فرآیندهای دانایی محور،عدم تلاش برای بهبود منابع دانایی موجود،کاهش
میل یادگیری و .... را در پی دارد. در چنین شرایطی سازمان می بایست با استفاده از
منابع دانایی خارج از سازمان| فرآیند بهبود مستمر دانایی را ایجاد ونهادینه کند.
علاوه بر این در بسیاری از مواقع استفاده از منابع خارجی جهت تجزیه وتحلیلهای
اساسی و کلیدی اطلاعات می تواند تنها راهحل موجود فراروی سازمان باشد.
علاوه بر این تعامل دایمی بین منابع دانایی درون سازمانی و برون سازمانی، میتواند
علاوه بر جریان همافزایی دانایی یک مکانیزم مناسب برای رفع عیب و اصلاح دانایی
باشد.
5-4. عدم کارایی سیستم انتقال
یکی از مهمترین اصول در سیستمهای دانایی محور، دستیابی به دانایی مورد نیاز
برای فرد مناسب در زمان مناسب است. این اصل در واحدهای تحقیق و توسعه به جهت طبیعت
خلاق و نوآور اهمیت زیادی پیدا میکند. در زمینه تحقیق و توسعه عدم دستیابی به
دانایی مورد نیاز در زمان مناسب، ممکن است پروژه ایجاد یک محصول نوآورانه را مختل یا
دچار شکست نماید و یا اینکه سودآوری یک محصول را به جهت ناتوانی در رساندن به موقع
آن به بازار کاهش دهد و یا حتی در محیط سنگین رقابتی کسب و کار یک فرصت را تبدیل
به یک تهدید نماید.
در بسیاری از موارد افرادی که نیازمند دانایی هستند، باید ساعتها وقت خود را
صرف یافتن افراد خبره موردنظر و یا فرآیندهای مرتبط با دانایی مورد نظر کنند؛ یا اینکه
بین صدها پرونده و مستندات موجود به جستجو اطلاعات مرتبط با موضوع مورد نظر بپردازند
که در نهایت هم با دانایی حاوی اطلاعات نادقیق و تاریخ گذشته مواجه می شوند. برای
غلبه بر این وضعیت علاوه بر فعالیتهای مبتنی بر فرهنگسازی جهت شناسایی منابع دانایی
به کارکنان، باید از ابزارهای جدید مبتنی بر فنآوری اطلاعات که راهکارهایی مانند
مدیریت محتوا و مدیریت مستندات فراهم می کند؛ جهت تسریع و تسهیل فرآیندهای انتقال دانایی
استفاده کرد. البته قبل از همه اینها باید فرآیندهای مدیریتی جهت بسترسازی، خلق و
بسط و توسعه دانایی سازمانی و همچنین ارزیابی و اندازگیری منابع دانایی سازمانی ایجاد
شود.
5-5. عدم درک ارزشمندی دانایی
با تمام مطالبی که راجع به اهمیت دانایی در سازمانها بطور اعم و واحدهای تحقیق
و توسعه بصورت خاص گفته شد، ولی همچنان اهمیت دانایی و صاحبان دانایی در سازمانها
نامشخص و بعضاً ناپیدا است.
در سازمانها از یک سو کارکنان ماهر و نخبه به اهمیت دانایی در اختیار خود واقف
نیستند و از سوی دیگر کارکنان نیازمند دانایی، به دلایل مختلف جهت حل مشکلات
روزمره به استفاده از منابع دانایی انسانی و غیرانسانی تمایلی نشان نمیدهند. این
مساله از مهمترین چالشهای فراروی مدیریت دانایی و اشتراک دانایی سازمانی میباشد.
نمایش اهمیت دانایی به عنوان سرمایه کلیدی سازمانهای امروزی جهت توسعه و
نوآوری، نیازمند بسترهای مدیریتی و سازمانی است که دستیابی به آن مستلزم برنامه
استراتژیک درازمدت میباشد. تغییر فرهنگ سازمانی از جمله تغییرات زمانبر و هزینهبر
بوده و اجرای آن تفکر سیستمی و صبورانهای را توسط مدیریت ارشد سازمان میطلبد.
5-6. کمبود آگاهی خارجی در مورد دارایی های
دانایی محور سازمان
یکی از کارکردهای واحدهای تحقیق و توسعه به ویژه در سازمانهای خدماتی ارایه
دانایی مناسب درباره محصولات و خدمات خود به مشتریان و بازار است. این امر باعث می
شود تا سایر ذینفعان به ویژه مشتریان در فرآیند خلق ارزش سازمان حضور داشته
باشند؛ اما این مسئله نیز با چالشهای زیادی روبرواست.
بسیاری از مشتریان و شرکای تجاری سازمان از وجود دانایی موجود و اینکه میتوانند
به شکل رایگان دانایی مورد نیاز خود را دریافت کنند، آگاه نیستند. این در حالی است
که بسیاری از مشتریان تصور میکنند در صورت درخواست دانایی، هزینههای بسیاری را
متحمل میشوند. به این منظور سازمان باید در برنامههای مشتریگرایی خود تغییراتی
جهت معرفی و ارائه منابع دانایی موجود به مشتریان ایجاد کند.
ایجاد فرهنگ مشتری محور در سازمان، فرهنگسازی و ایجاد مقررات و استانداردهای
رفتار با مشتریان و استفاده از ابزارهای نوین هوش سازمانی
مبتنی بر راهکارهای فنآوری اطلاعات مانند راهاندازی مرکز تماسها
و مدیریت ارتباط با مشتری
از جمله راهحلهای این چالش میباشد[15].
5-7. عدم هماهنگی مابین سیستم های دانایی
محور
استفاده از سیستمهای مدیریت دانایی نوین و همگام سازی سازمان با پیشرفتهای
فناوری از ضرورتهای سیستمهای مدیریت دانایی در دنیای امروز است. واحدهای تحقیق و
توسعه هم به عنوان طلایه داران پیشرفت و نوآوری در سازمانها همگام با پیشرفت فنآوری،
توسعه سازمانی را نیز ایجاد نمایند و در راستای برقراری تناسب بین این دو مقوله
تلاش کنند.
همگام با رشد سازمانها، بازار دانایی سازمان نیز از حالت سنتی خارج شده و به
سوی سیستمهای نوین پیش میرود. با این حال مشکل بزرگ، زمانی ایجاد می شود که
تعادل مابین سرعت پیشرفت سازمانی و پیشرفت ابزارهای مورد استفاده برقرار نمیشود. در
نتیجه سازمان خود را مواجه با تعداد زیادی از پایگاههای داده با همپوشانی و تداخل
با یکدیگر میبیند. در این وضعیت فهم حقیقی دانایی سازمان بسیار دشوار و در عین
حال غیرممکن میشود. از این رو سازمان باید به مهندسی مجدد فرآیندها، به روز رسانی
امکانات سختافزاری موجود و حتی الامکان ایجاد یک منبع واحد جهت ذخیره اطلاعات و
مستندات بپردازد.
5-8. معماری دانایی غیر اصولی
بازار دانایی نیازمند شفافیت در تبادلات است. یک درک جامع راجع به اینکه
مستندات و دانایی مورد نیاز در کجا نگهداری میشوند و شامل چه اطلاعاتی هستند باید
در سازمان ایجاد شود. به عنوان مثال یکی از نتایج تعریف غیراصولی از دانایی موجود
در سازمان و ساختار آن، سردرگمی کارکنان برای دستیابی به دانایی مورد نیاز است. برای
حل این چالش در این وضعیت باید حوزههای دانایی سازمانی به خوبی تبیین شده، نقشهها
و ارتباطات منطقی بین داراییهای دانایی سازمان ایجاد شود و همینطور مجموعههای
منظم و مدون برای مستندات به کار گرفته شوند تا دسترسی را در کوتاهترین مسیر و
زمان فراهم کنند.
5-9. کمبود واسطه ها (توانمند سازها)
در سازمانهای کوچک اشتراک دانایی در شبکههای کوچک غیررسمی انجام می شود؛ در
حالی که با گسترش سازمانها شبکههای کوچک به دانایی موجود در سراسر سازمان دسترسی
ندارند. تجربه نشان داده است که نیروی انسانی ماهر در سازمان بصورت مداوم مورد
مراجعه قرار میگیرند و بارها به یک پرسش پاسخ می دهند. این مسئله علاوه بر اینکه
زمان بسیاری را از نیروی انسانی ماهردر سازمان میگیرد، باعث خستگی و بیحوصلگی نیروی
انسانی ماهر میشود و در نتیجه کاهش اثربخشی و بهرهوری نیروی انسانی ماهر را در پی
دارد.
برای حل این چالش میتوان با ایجاد واسطههای دانایی بدون مزاحمت برای نیروی
انسانی ماهر، افراد را به منابع دانایی و مستندات مناسب راهنمایی کرد. این واسطهها
به تسهیل فرآیندهای منتهی به دانایی میپردازند و دستیابی کارکنان به منابع دانایی
را در کوتاهترین زمان امکانپذیر میکنند.
5-10.
عدم حمایت از داراییهای معنوی:
چالش مهم دیگر در مدیریت دانایی در واحدهای تحقیق و توسعه سازمانی، عدم حمایت
معنوی از دستاوردهای دانایی محور سازمان میباشد. در بسیاری از سازمانها پس از
دستیابی به یک دستاورد نوین، فقدان حمایت معنوی باعث میشود تا رقبا بیتوجه به
ارزش آن دستاورد، اقدام به تقلید و بهرهبرداری ازآن نمایند. این مسئله نه تنها
منافعی برای سازمان در پی ندارد؛ بلکه باعث ناامیدی و سرخوردگی در بین نیروی انسانی
سازمان میشود و فرهنگ ابتکار و نوآوری را در سازمان و نیز مزیت رقابتی دستاورد دانایی
محور را از بین میبرد و سازمانهای رقیب با انعطاف-پذیری و سرعت بالاتر میتوانند
سهم بیشتری از بازار تصاحب کنند. جلوگیری از خروج سرمایههای معنوی از وظایف بسیار
مهم سازمان می باشد. برای حل این چالش می توان از روشهای زیر استفاده نمود:
·
درک دوره عمر داراییهای دانایی محور سازمان جهت جلوگیری از خروج آن در زمان
نامناسب.
·
استفاده سریع از سایر افراد در سازمان جهت تضارب آرا و بیشینهکردن بهره از
دستاورد دانایی محور موجود.
·
برنامهریزی و تلاش برای دستیابی به دستاوردهای جدیدتر به محض دستیابی به یک
دستاورد دانایی محور جهت ایجاد مزیت رقابتی و کاهش ریسک ناشی از خروج دستاورد به بیرون
از سازمان.
6. نتیجه گیری
امروزه سیستمهای مدیریت دانایی به شکل فراگیر در سازمانها قرار میگیرند؛
اما موفقیت بکارگیری این سیستمها مستلزم شناخت صحیح از محیط و بسترهای سازمانی
مورد نیاز برای پیادهسازی مدیریت دانایی است. در این مقاله با تمرکز بر روی چالشهای
فراروی اشتراک دانایی در سازمانها، بیشتر به جوانب انسانی پروژه مدیریت دانایی
پرداخته شد. درک این نکته که مفهوم دانایی یک مفهوم آمیخته با انسان است، اهمیت این
بررسی را بیش از پیش مشخص میکند. شناخت و رفع چالشهای اشتراک دانایی اساسیترین
نیاز پیادهسازی مدیریت دانایی است. در آینده میتوان با گسترش راهکارهای این چالش
و همین طور بررسی چالشها در سایر مراحل مدیریت دانایی گام موثری در استفاده بهینه
از مدیریت دانایی برداشت.
منابع
1.
Zack| M.. Managing
codified knowledge. Sloan Management Review| (1999) 40(4)| 45–58
2.
Nonaka| I.| Umemoto|
K.| & Senoo| D.; "From information processing to knowledge creation: A
paradigm shift in business management"| Technology in Society| (1996)| 18(2)|
203–218.
3.
Giannetto| K.| &
Wheeler| A. Knowledge management toolkit: A resource for creating policy and
strategy| with practical guidance for managing knowledge at all levels within
the organization. Hampshire England: Gower (2002).
4.
Ngai| E.W.T & Chan.
E.W.C.| Evaluation of knowledge
management tools using AHP| Expert
Systems with Applications 29 (2005) 889–899
5.
Holsapple| C. W.|
Joshi| K. D.; "Description and analysis of existing knowledge management
frameworks"| Proceedings of the Hawaiian international conference on
system sciences| (1999).
6.
Bowman| B. J.; "Building knowledge
management systems"| Information Systems Management| (2002) 19(3)| 32–40.
7.
Ruggles| R.; "Knowledge
management tools"| Oxford: Butterworth- Heinemann| (1997).
8.
Gallupe| B.; "Knowledge
management systems: surveying the landscape" International Journal of
Management Review| (2001)| 3(1)| 61–77.
9.
Hansen M|Nohria|
Tierney T.; "What’s your strategy for managing knowledge?" HBR| 1999;
106-16.
10.
Anand V|Glick WH | Manz
CC.; "Thriving on the knowledge of outsiders: tapping organizational
social capital"| Academy of
Management utive| 2002| 16(1)| 87-101.
11.
Alavi M| leidner D.; "Knowledge
management systems: issues| challenges| and benefits"| CAIS| 1999;
1(7):2-36.
12.
Laporte B| ; "Knowledge
management currency in World Bank"| (2002).
13.
King W R| Marks Jr P V.;
"Motivating knowledge sharing through a knowledge management system"|
the international Journal of management Science| Omega| (2005).
14.
Patitah| R.;"Organizational
Knowledge Market"|) 1996).
15.
Sabherwal| R.| Becerra-
Fernandez I.;" An empirical study of the effect of Knowledge management
processes at individual| group and organizational levels" Decision
sciences 2003| 34(2)| 225-55.