hc8meifmdc|2010A6132836|BehboudFroshgahWebSite|tblnews|Text_News|0xfdffe69f020000008813000001000100
فصلنامه علمی تخصصی تکاپو / شماره 15 و 16/ پاییز و زمستان 1385 / ص 129-144
اقتصاد
تطوری
نوشت? جفری. ام.
هاجسن، ترجمة اصلان قودجانی
1. مقدمه
اصطلاح «اقتصاد تطوری»، در حال حاضر در
حوزة اقتصاد در مورد دیدگاههایی متنوع و همچنین نحلههای دگراندیش، به کار میرود.
این عبارت در تعمیم یافتهترین برداشت، حاکی از دغدغهای دربارة تغییر و توسعة
اقتصادی است که در برخی موارد، در تقابل با مدلهای متعادل کننده یا ایستا است. اگر
دامنة تعریف اندکی محدودتر شود، اقتصاد تطوری را میتوان به استفاده از استعارههای
داروینی یا لامارکی
در اقتصاد مرتبط دانست که هر دو از زیستشناسی عاریت گرفته شده است. برخی از
کاربردهای آشکار این اصطلاح، در حال حاضر از این قرار است:
1.
پیروان تورستین وبلن و جان کامنز با پذیرش
پیشنهاد اولیة وبلن برای شکل دادن به نوعی علم اقتصاد «تطوری» یا «پسا داروینی»، دیدگاه خود را
«اقتصاد تطوری» توصیف کردند. آنها اغلب اوقات، اصطلاحات «نهادی» و «تطوری» را
همچون مترادفهای بالقوة یکدیگر به کار میبرند. مثلاً این به کارگیری مترادف را
میتوان در عنوان «انجمن اقتصاد تطوری» مشاهده کرد که
انجمن اصلی ایالات متحده در حوزة اقتصاد نهادگرا به شمار میرود.
2.
کارهای متأثر از جوزف شومپیتر نیز «اقتصاد تطوری»
خوانده میشود. یکی از این کارها، «نشریة اقتصاد تطوری» است که توسط «انجمن بین
المللی جوزف شومپیتر» منتشر میگردد.
3.
دیدگاه اقتصادی مکتب اتریش نیز اغلب با عنوان «تطوری» توصیف میشود. این موضوع
در نظریة کارل منگر
دربارة تطور پول و سایر نهادها، و در استفادة گستردة استعارة تطوری اقتباس شده از
حوزة زیست شناسی در کارهای آخر فردریک هایک ـ به ویژه در
مورد مفهوم نظم خودجوش ـ دیده میشود.
4.
علاوه بر این، مطالبی را که در نوشتههای اقتصادی نویسندگان همه فن حریفی چون
آدام اسمیت،
کارل ماکس،
آلفرد مارشال
و دیگران دیده میشود نیز گاهی ذیل دیگاههای «تطوری» توصیف میکنند.
5.
نظریة بازی تطوری پیشرفت چشمگیری است که اخیراً در اقتصاد ریاضیات رخ داده
است.
6.
لغت «تطوری»، گاهی با کارهایی مرتبط قلمداد میشود که آنرا «نظریة پیچیدگی» هم توصیف میکنند.
این نظریه نوعاً مربوط به «مؤسسة سانتافه» در ایالات
متحده است و شامل کاربرد نظریة آشوب و انواع دیگری
از شبیهسازیهای رایانهای میشود. در چنین شبیهسازیهایی، استفاده از تکرار روشهای
علم دینامیک، الگوریتمهای ژنتیکی، برنامهریزی ژنتیکی و کارهایی از این قبیل دیده
میشود.
صرف نظر از آثار مهم قبلی، امروزه استفادة روزافزون و متناسب از اصطلاح
«اقتصاد تطوری» را میتوان تا حد زیادی متأثر از کار برجستة ریچارد نلسن و سیدنی
وینتر (1982)، با
عنوان «نظریة تطوری تغییر اقتصادی» دانست. البته از کارهای خوبی که اخیراً در هر
دو حوزة اقتصاد جزم اندیش و دگراندیش انجام شده است،
نمیتوان غافل بود. علیرغم وجود بحثهایی زودهنگام بر مبنای مقایسههای تطوری، که
به پیروی از کار معروف آرمن آلچیان در سال 1950
پدید آمد، استفاده از لغت «تطوری» تا قبل از سال 1982 در اقتصاد چندان شایع شده نبود.
در واقع، امروزه اصطلاح «اقتصاد تطوری» در معرض کاربردهای متنوع و حتّی
متناقضی قرار دارد. در مورد معنای این اصطلاح هیچگونه اجماع همگانی وجود ندارد و
بسیاری از افراد، به غلط، طوری از آن استفاده میکنند که گویی معنایی همگانی و
واضح را برای آن قطعی و یقیینی میدانند. ژاکوب موناد که یک متخصص
زیست شناسی است در یک سخنرانی دربارة تطور زیستی گفته است: «یکی از ویژگیهای نادر
و غریب نظریة تطوری، درک کاملی است که همه تصور میکنند در مورد این موضوع به آن
دست یافتهاند.» به نحوی مشابه، ویژگی عجیب دیگری از «اقتصاد تطوری»، استفادهای
است که از این عبارت به عمل میآید و استفاده کننده گویی تصور میکند که این عبارت
نیاز به توضیح بیشتر ندارد و همگان با معنای آن آشنا هستند. با غور و بررسی بیشتر،
نادرستی این تصور آشکار میشود. مسلم است که هیچ چیز به اندازة به میان کشیدن یک
اصطلاح در هم و بر هم و قرار دادن آن در کانون بررسیهای اقتصادی و در عین حال
ادعای دلالت آن بر یک دیدگاه شفاف و شناخته شده برای پاسخگویی به یک پرسش علمی،
نمیتواند اینچنین موجب سردرگمی شود و رشد ذهنی مخاطبان را متوقف کند. در واقع، «تطور»
میتواند برای توصیف دیدگاههای متنوعی در علم اقتصاد معاصر به کار رود. در جای
دیگر سعی کردهام
معانی مرتبط با این اصطلاح را طبقهبندی کنم. با این حال این موضوع آنچنان بغرنج
است که انجام دستهبندیهای دیگری نیز ممکن است و در این مقاله، تلاشی مجدد برای
دستهبندی دیگری داشتهام. در کار فعلی، توجه خاصی به مبانی هستی شناسانه و روش
شناسانة نظریههای موجود شده است.
2. گونههای اقتصاد تطوری: یکی از
دستهبندیهای ممکن
در اینجا دیدگاههای «اقتصاد تطوری»،
با توجه به چهار معیار فلسفی زیر دستهبندی شده است:
1. معیار هستی شناسانه (تازگی): طبق این
معیار، تأکید خاصی بر فرض وجود تازگی یا خلاقیت مکرر یا گاه و بیگاه وجود دارد که
پیامد آن، فرآیندهای «تطوری» در علم اقتصاد و شکلگیری نهادها، قوانین، کالاها و
فنآوریهای متنوع است. برداشتهایی از «تطور اقتصادی» که بر تازگی تأکید میکنند، به
جای تأکید بر تقارب و حرکت به سوی تعادلها نوعاً بر عدم قطعیت و امکان واگرایی
فزاینده متمرکز است. مثلاً مکتب
اقتصاددانان اتریشی و افرادی که از آن متأثر شدهاند، به صراحت بر عدم قطعیت و
علاوه بر آن بر تازگی تصور، کنش و انتخاب انسان تأکید میکنند. یکی از منابع
الهامگیری دیگر، نوشتههای سِر کارل پوپر است که در آنها نیز بر عدم قطعیت، تازگی
و ویژگیهای نوظهور تأکید شده است. با این حال،
تازگی را لزوماً نمیتوان در بر دارندة عدم قطعیت دانست. مثلاً نظریة آشوب به نکات
برجستهای دربارة تازگی و تباین بالقوه اشاره میکند و برای انجام این کار از نظامهای
غیرقابل پیشبینی اما اساساً قطعیتی استفاده میکند.
2. معیار روش شناسانه (تقلیلگرایی):
این معیار در صدد تعیین این نکته است که آیا تبیینهای «اقتصاد تطوری» تقلیلگرا
هستند (یعنی نوعاً دست به دامان فردگرایی روششناسی میشوند و همة پدیدههای
اجتماعی ـ اقتصادی را بر حسب افراد ـ که اجزای سازندة اجتماع هستند ـ و روابط آنها،
توضیح میدهند) یا غیر تقلیلگرا به حساب میآیند (او بر ویژگیهای نوظهور در مراتب
تحلیلی عالیتر، انتخاب گروهی، دانش گروهی و از این قبیل تأکید دارد). اگرچه بیشک
متداولترین شکل تقلیلگرایی در علوم اجتماعی همان فردگرایی روش شناسی (بنا به تعریف
صحیح آن) است، ولی این اصطلاح پرطرفدار گاهی به شکلهای ترکیبی، مبهم و متناقضی نیز
به کار میرود.
به همین دلیل در این مقاله از آن حذر خواهیم کرد.
3. معیار زمان (تدریج گرایی): سؤال این است که
آیا نظریه مورد نظر «تطور» اقتصادی را تدریجی میداند یا برعکس، امکان بروز دورههای
پی در پی تغییرات سریع و توقف تغییرات سریع را لحاظ میکند. یکی از مصادیق بارز
این تقسیم دوحالتی، در نظریههای تدریج
گرایانه و منقطع
(معطوف به جهش ناگهانی) در تطور فنآورانه
به طور اخصّ
و در تطور اقتصادی به طور اعم دیده میشود.
4. معیار استفاده از استعارههای زیست
شناسی: بر اساس این
معیار، نظریهها از این جهت مورد بررسی قرار میگیرند که آیا از تشبیهات اقتباس
شده از استعارههای زیست شناسی استفاده میکنند یا نه. یکی از انگیزههای استفاده
از استعارههای زیستی پیدا کردن جایگزینی برای پارادایم مکانیکی مسلط بر اقتصاد
جریان غالب است. بسیار اظهار میشود که اقتصاد کشورها از لحاظ اجزای سازندهای که
دارند به نظامهای زیستی بیش از نظامهای مکانیکی شبیه هستند و به همین دلیل، تشبیه
زیست شناختی بیشتر به درد اقتصاد میخورد. البته کسانی هم
هستند که کم و بیش خود را از تشبیهات زیست شناختی دور نگه داشتهاند.
این معیارها، 16 دستهبندی مختلف را ممکن میکند که در شکل یک نشان داده شده است.
البته ترتیب معیارها اختیاری است، ولی میتوان توضیح داد که معیار هستی شناسانه،
بنیادیترین آنهاست. متأسفانه مجال کافی برای توجیه مفصّل نظام دستهبندی و دستهبندیهای
منفرد وجود ندارد. علاوه بر این، برخی از نظریهها دقیقاً در یک دسته خاص جای نمیگیرند.
زیرا در کار نویسندگان و پدیدآورندگان ابهاماتی وجود دارد. یکی از مصادیق مهم این
ابهام در کارهای فردریک هایک دیده میشود که
به دلیل ابهام تمایل او به تقلیل گرایی و فردگرایی روش شناسی، او در دو بخش جا
داده شده است. علیرغم ادّعای پایبندی حتمی به دیدگاه فردگرایی روش شناختی، او به
خصوص در آخرین کار خود از انتخاب گروهی پشتیبانی کرده و از تقلیل گرایی و فردگرایی
روش شناختیِ متعصبانهای که با آن شناخته میشد، دور شده است.
همچنین، کاربرد دقیق معیارها دشوار و در بعضی موارد، به ناچار موقتی و غیرقطعی
است. «استفادة گسترده» از استعارة زیست شناختی، مثالی از این مورد است. به همین
دلیل علیرغم اهمیت این معیار، در ردهبندی چهارگانة شکل یک، به طور ضمنی آخرین رده
به این معیار تخصیص داده شد. علاوه بر قضاوت در مورد «گسترده» بودن یا نبودن
استفاده از استعاره، باید قضاوت دیگری نیز دربارة ماهیت و مقدار «استفاده» از استعاره
انجام پذیرد. مثلاً آیا این استفاده صریح است یا ضمنی؟ هرچند در کارهای جان کامنز در
یک مورد، اشاراتی به استعاره زیست شناختی دیده میشود، ولی استفاده از آن، مانند
وبلن، گسترده به نظر نمیرسد. به همین ترتیب، تفاوت مهمی نیز در این مورد در میان
عقاید رایج «قدیمی» نهادگرایان «قدیم» دیده میشود. کامنز با اولریخ ویت کار میکرد
که استفاده از استعاره زیست شناختی را مورد انتقاد قرار داده است، و با جیووانی
دوزی نیز همکار بوده
است که شبیه به کامنز هیچگونه نقدی در این مورد به کار نبرده است. با این حال
کامنز در عمل به صراحت و به شکل گستردهای از استعارهها استفادهای نمیکند.
مشکلات مشابهی نیز در دستهبندی اسمیت، مارکس، منگر و مارشال وجود دارد. آنها
همگی ابتکار و نوآوری را در اقتصاد به رسمیت شناختهاند ولی تأکید ایشان بر قطعیت
گرایی یا توسعة تک
خطی (اسمیت)، بر
دیدگاه غایت شناسانه نسبت به تاریخ
به مثابه پیشروی به سمت پایان مقدّر (مارکس)، یا بر پیامدهای تعادلی (منگر، مارشال
و والراس) نشان میدهد که کمتر از دیگران به تازگی و خلاقیت توجه کردهاند.
در این طرح از دستهبندی، علاوه بر فقدان آشکارِ اتفاق نظر که بین نهادگرایان
«قدیم» دیده میشود، نکات تعجب آور دیگری نیز ممکن است به چشم بیاید. مهمترین و
چشمگیرترین این نکات، شاید در مورد جوزف شومپیتر باشد. با این حال، میتوان از
دستهبندی مذکور دفاع کرد. اول اینکه، خود شومپیتر بود که اصطلاح «فردگرایی روش
شناسی» را ابداع کرد و به کرّات سعی در چشم و همچشمی و توسعة دیدگاههای تقلیل
گرایانة اقتصادی داشت و به خصوص با کار «لئون والراس» در توصیف پدیدههای اقتصادی
نظام یافته که «مبانی خرد» را در رفتار فعالان منفرد، مبنا قرار میداد، رقابت
داشت. دوم آنکه شومپیتر ناراحتی خود را نسبت
به استفاده گسترده از استعارههای علوم
طبیعی و فیزیکی اعلام کرد. او لغت «تطور» را با
اصطلاحات فراگیر توسعهای تعریف کرد و هیچ ارجاعی به زیست شناسی نداشت. او به خصوص
علناً اظهار کرد که در اقتصاد، به طور کلی «متوسل نشدن به زیستشناسی کمترین کاری
است که میتوان در رابطه با زیست شناسی انجام داد».
3. استعارة انتخاب طبیعی: وبلن،
نلسون و وینتر
اما بر خلاف شومپیتر، ما سعی خواهیم
کرد تا گروهی برجسته از «اقتصاددانان تطوری» را مورد بررسی قرار دهیم که به اقتباس
استعارة تطور از زیست شناسی علاقة آشکار و صریحی داشتهاند. در زیست شناسی
پساداروینی، تطور به سه جزء اصلی نیاز دارد. اول از همه، باید تغییرپذیری مداومی
بین اعضای یک گونه یا جمعیت وجود داشته باشد. تغییرپذیری میتواند بیهدف، تصادفی
یا هدفمند باشد، اما در هر حال وجود آن به قدری ضروری است که داروین تأکید میکند
بدون آن، انتخاب طبیعی راه به جایی نمیبرد. دوم اینکه باید نوعی وراثت یا پیوند ]نسلها[ وجود داشته
باشد که فرزندان بتوانند از طریق آن، به والدین خود بیش از سایر اعضای آن گونه
شبیه باشند. به عبارتی، باید سازوکاری وجود داشته باشد که از آن طریق، خصایص فردی
از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کند. سوم آنکه انتخاب طبیعی از آن جهت عمل میکند
که ارگانیسمهای سازگارتر، فرزندان بیشتری از خود برجای میگذارند یا آنکه در
تغییرپذیریها و ترکیب شدنهای ژنی، ژنهایی که باقی میمانند، آنهایی هستند که در
جدال برای بقا دارای مزیت هستند. این مطلب را با عنوان تنازع بقا میشناسند.
وبلن، نخستین اقتصاددان معروفی است که قیاس تطوری خود را با قیود تأکیدی سه
اصل توصیف شده انجام داده است. مثلاً در نوشتههای وی میتوانیم نظریة ماندگاری
نسبی عادتها یا عادات جاری و نقش آنها به عنوان خصایص قابل انتقال از طریق وراثت
را مشاهده کنیم.
به همین ترتیب، او نقش خلاقیت و تازگی را با مفهوم «کنجکاوی سرگردان» به رسمیت میشناسد. وبلن باز بودن فرآیند تطوری
را با این به رسمیت میشناسد که «تغییر، خودتداومی یا خود انتشاری است و هیچ حد
پایانی ندارد».
در نهایت، او برداشت انتخاب تطوری را در محیط اجتماعی ـ اقتصادی پذیرفت.
سالها پس از وبلن، نلسن و وینتر، برای بنا
نهادن نظریة تطوری خود، این باورهای زیستی را به صراحت پذیرفته، مورد محک و اصلاح
قرار دادند. البته آنها به نحوی عاقلانه، ادعا نکردند که تناظر دقیقی بین تصورات
این دو علم وجود دارد. معهذا این سه اصل زیستشناختی موجب مرزبندی دیدگاه «تطوری»
ایشان و تمایز آن از کاربردهای مختلف و ضد و نقیض از این اصطلاح گردید. اما باز هم
همسویی نزدیکی بین استفاده ایشان از این مثلث اصول و کار اولیة وبلن دیده میشود. نلسن
و وینتر متذکر نشدهاند که تحت تأثیر وبلن هستند، ولی وبلن در کشف و توسعة مقایسة
زیست شناختی در دهههای 1980 و 1990 ، نسبت به شومپیتر، سَلَف شایستهتری است.
همسوییهای دیگری نیز به ویژه دربارة مسألة تقلیلگرایی وجود دارد. تأکید وبلن
بر نهادها ـ به عنوان واحدهای تحلیل ـ و انتخاب تطوری، شاهدی بر وجود تلاشی ضد تقلیلگرایانه
در کارهای اوست. نلسن و وینتر نیز به همین شکل در کارهای خود بر خصیصة گروه محوریِ
دانش و یادگیری تأکید کردهاند. اطلاعاتی که توسط هر یک از اعضای یک سازمان ذخیره
میشود، به تنهایی کاملاً مفید و معنادار نیست مگر آنکه در متن کارهای اعضای دیگر سازمان
قرار گیرد.
با این حال به نظر آنها، تلاش تقلیل گرایانه در حوزة نظریة تطوری ممکن است و
استفاده از استعاره زیست شناختی لزوماً به مثابه یک پادزهر نیست. در واقع، در زیست
شناسی جدید، تلاش تقلیلگرایانه بارزی، به خصوص از این لحاظ به چشم میخورد که میتوان
رفتار هر ارگانیسم را کاملاً برحسب ژنهای سازنده آن تبیین کرد. مثالی برجسته از
چنین «تقلیلگرایی زیست شناختی»، در کار ریچارد داوکینز دیده میشود. البته
زیستشناسان دیگر دیدگاهی خلاف این دارند و معتقدند که تقلیلگرایی کامل در زیستشناسی
امکانپذیر نیست و تحلیلهای مناسب باید در سطوح مختلفی انجام شود.
4. جهشهای اقتصاد تطوری
چالشهای اقتصاد تطوری نه تنها نظری،
بلکه هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانه نیز هست. تأکید بر هستی شناسی،
مقارن با حرکت کلی فلسفه به عقب و به سمت موضوعاتی با زمینة هستی شناختی است که در
عصر اثباتگرایی منطقی، به دلیل برداشت «مابعدالطبیعی» از آنها، وانهاده شدند.
اولین نهادگرایان (مثلاً کامنز، 1934) با درکِ تأثیر القایی هستی شناسی بر فلاسفهای
نظیر چارلز ساندرز پیرس و آلفرد نورث
وایتهد، به ملاحظات
هستی شناختی علاقهمند شدند. کارهای وایتهد و فلاسفة جدیدتری همچون روی باسکار موجب رواج یک
هستی شناسی اندام واره (سازمانی) شد که شامل
جهانی طبقهبندی شده بود که در هر سطح ویژگیهایی نوظهور داشت. برخی از فیلسوفان نیز
کاربرد زیستشناسی تقلیلگرا یا هستیشناسی ذرهگرا را که معطوف به
علم مکانیک متداول باشد، مورد انتقاد قرار دادهاند.
فاس قاطعانه اعتقاد دارد که خصیصة هستی شناسانه، همان چیزی است که تباین بین
تفکّر تطوری و نئوکلاسیک را در اقتصاد نشان میدهد. او اظهار میکند که اقتصاد تطوری،
از آن نوعی که توسط جیووانی دوزی، ریچارد نلسن،
سیدنی وینتر، اولریخ ویت و دیگران، بسط داده شده است، با دگرگونی ساختارهای پیشین
و با ظهور و انتشار احتمالی تازگیها سروکار دارد. در واقع، چون
نظریة اقتصاد تطوری بر اساس جهانی باز ]بدون محدودیت[ بنا میشود، میتوان گفت که اقتصاد نئوکلاسیک ـ تا آنجا که امکان
ظهور تازگیها مطمح نظر باشد ـ با نظامهای بسته و با محدود کردن تازگی کار میکند.
به طور خلاصه میتوان گفت که اقتصاد تطوری و نئوکلاسیک با فروض هستی شناسانة
متفاوتی دربارة دنیای اجتماعی کار خود را شروع میکنند. فاس به همین شیوه به
پیوندهای سرراستی بین اقتصاد تطوری و واقعگرایی فلسفی باسکار اشاره میکند.
در این اظهارات، دلالتهایی ضمنی نهفته است. بنای کاملاً متفاوتِ هستی شناسانة
اقتصاد تطوری بر مبانی وایتهدی یا باسکاری، دلالت بر
ملاحظاتی دارد که با دقت و تفصیل در جای دیگر بررسی شده است: مثلاً در ردّ «ماهیتگرایی
سنخ شناسانه»
در طرفداری از «تفکر تودة مردم»، در به رسمیت
شناختن باز بودن نظامهای اجتماعی ـ اقتصادی، خلاقیت و عدم قطعیت عامل انسانی، توان
بالقوه برای تازگی، امکان ویژگیهای بالنده و نتیجة زیر و رو کنندة روششناسیهای
تقلیلگرا در کارهای دیگران. با این حال باید تأکید کرد که چنین تمایلات ویژة هستی
شناسانه و روش شناسانهای، در خود زیست شناسی نیز اصلاً فراگیر نیستند.
جالب است که اتّخاذ هستی شناسی اندام واره تلویحاً به معنای آن است که شخص
تقلیلگرا و معتقد به فردگرایی روش شناسانه، طرحی برای تشریح همة پدیدههای
اقتصادی و اجتماعی دارد که در آن، افراد مورد بررسی و روابط آنها مشخص نیستند. اتخاذ
یک هستی شناسی اندام واره دقیقاً به معنای نامعلوم بودن افراد است. اعتقاد به
اندام وارگی در تقابل با به حساب آوردن افراد به مثابة عناصر تحلیل یا واحدهای
سازندة تغییرناپذیر آن است. نمایندگان برجستة اعتقاد به اندام وارگی نظیر وایتهد و
باسکار، اعتقاد دارند که باید از تقلیل توضیحیِ کلها به جزءها و جزءها به کلها
احتراز شود. همانطور که جامعه بدون افراد نمیتواند وجود داشته باشد، فرد نیز پیش
از تحقق حقیقت اجتماعی، وجود ندارد.
افراد همانطور که سازندة اجتماع محسوب میشوند، ساخته شدة اجتماع نیز هستند. به
این ترتیب، روشهای توصیفی تک جهتی، مانند حرکت ]یکسویه[ از جزءها به کلها (و بالعکس) عقیم
میماند.
همانطور که زیست شناسی دربرگیرندة دیدگاههای متباینی است که برخاسته از تفاوت
بین هستیشناسیهای ذرهگرا و اندام واره است، و به همین دلیل دربرگیرندة موضعگیریهای
مختلفی نسبت به تقلیلگرایی است، احتمال دارد که شاخههای اقتصاد تطوری هم در
آینده دچار تطور و تمایز شود. برخی از این نحلهها، در صدد بودهاند که به مدلهای
ریاضیاتی اقتصاد جریان مسلط، اندکی رنگ و بوی «تطوری» بدهند و در عین حال فردگرایی
روششناسی خود را حفظ کنند. نحلههای دیگر، اقبال کمتری نسبت به روشهای رسمی (فرمال)
دارند و بیشتر از دستههای قبلی با نحوة پیدایش خلاقیت و تازگی، و با مبنای تجربی
افکار تطوری و با کاربردهای آن در سیاست اقتصادی انس دارند.
منابع
1.
Alchian
Armen A. (1950)| Uncertainty| Evolution and Economic Theory| Journal of
Political Economy| 58| June| 211-22.
2.
Andersen|
Esben sloth (1994)| Evolutionary Economics: Post-Schumpeterian Contributions|
London: Pinter| Basailla| George (1989)| The Evolution of Technology|
Cambridge: Cambridge University Press.
3.
Bhaskar|
Roy (1979)| The Possibility of Naturalism: A Philosophic Critique of the
Contemporary Human Sciences| Brighton: Harvester.
4.
Boulding|
Kenneth E. (1981)| Evolutionary Economics| Beverly Hills| CA: Sage
Publications.
5.
Clark|
Norman G. and Calestous Juma (1987)| Long-Run Economics: An Evolutionary
Approach to Economic Growth| London: Pinter.
6.
Commons|
John R. (1934)| Institutional Economics-Its Place in Political Economy| New
York: Macmillan; reprinted 1990 with a new introduction by M. Rutherford| New
Brunswick: Transaction.
7.
Dawkins|
Richard (1976)| The Seifish Gene| Oxford: Oxford University Press.
8.
Depew|
David J. and Bruce H. Weber (eds) (1985)| Evolution at a Crossroads: The New
Biology and the New Philosophy of Science| Cambridge| MA: MIT Press.
9.
Dosi|
Giovanni| Christopher Freeman| Richard Nelson| Gerald Silverberg and Luc Soete
(eds) (1988)| Technical Change and Economic Theory| London: Pinter.
10.
Eldredge|
Niles (1985)| Unfinished Synthesis: Biological Hierarchies and Modern
Evolutionary Thought| Oxford: Oxford University Press.
11.
England|
Richard W. (ed.) Evolutionary Concepts in Contemporary Economics| Ann Arbor:
University of Michigan Press.
12.
Foss|
Nicolai Juul (1994)| Realism and Evolutionary Economics| Journal of Social
and Evolutionary Systems| 17 (1)| 21-40.
13.
Foster|
John (1987)| Evolutionary Macroeconomics| London: George Allen & Unwin.
14.
Georgescu-Roegen|
Nicholas (1971)| The Entropy Law and the Economic Process| Cambridge| MA:
Harvard University Press.
15.
Gleick|
James (1988)| Chaos: Making a New Science| London: Heinemann.
16.
Gould|
Stephen Jay (1982)| The Meaning of Punctuated Equilibrium and its Role in
Validating a Hierarchical Approach to Macroevolution| in Roger Milkman (ed.)|
Perspectives on Evolution| Sunderland| MA: Sinauer Associates.
17.
Hanusch|
Horst (ed.) (1988)| Evolutionary Economics: Applications of Schumpeters Ideas|
Cambridge: Cambridge University Press.
18.
Hayek|
Friedrich A. (1988)| The Fatal Conceit: The Errors of Socialism| the Collected
Works of Friedrich August Hayek| vol. I| ed. W.W. Bartley| London: Routledge.
19.
Hodgson|
Geoffrey M. (1993)| Economics and Evolution: bringing Life Back Into Economics|
Cambridge/Ann Arbor| MI: Polity Press/University of Michigan Press.
20.
Hodgson|
Geoffrey M. (ed.) (1995)| Economics and Biology| Aldershot: Edward Elgar.
21.
Hodgson|
Geoffrey M.| Warren J. Samuels and Marc R. Tool (eds) (1994)| The Elgar
Companion to Institutional and Evolutionary Economics| Aldershot: Edward Elgar.
22.
Lachmann|
Ludwig M. (1977)| Capital| Expectations and the Market Process| ed. With an
introduction by W.E. Grinder| Kansas City: Sheed Andrews and McMeel.
23.
Langlois|
Richard N. and Michael J. Everett| (1994)| What is Evolutionary Economics? in
L. Magnusson (ed.)| Evolutionary and Neo-Schumpeterian Approaches to Economics.
24.
Loasby|
Brian J. (1976)| Choice| Complexity and Ignorance: An Enquiry into Economic
Theory and the Practice of Decision Making| Cambridge: Cambridge University
Press.
25.
Loasby|
Brian J. (1991)| Equilibrium and Evolution: An Exploration of Connecting
Principles in Economics| Manchester: Manchester University Press.
26.
Magnusson|
Lars (ed.) (1994)| Evolutionary and Neo-Schumpeterian Approaches to Economics|
Boston: Kluwer: Marshall| Alfred (1890)| Principles of Economics: An
Introductory Volume| London: Macmillan.
27.
Mayr|
Ernst (1985)| How Biology Differs from the Physical Sciences| in D.J. depew
and B.H. Weber| Evolution at a Crossroads.
28.
Metcalfe|
J. Stanley (1988)| Evolution and Economic Change| in Aubrey Silberston (ed.)|
Technology and Economic Progress| Basingstoke: Macmillan; reprinted in Witt
(ed.) (1993b) Evolutionary Economics.
29.
Mokyr|
Joel (1991)| Evolutionary Biology| Technical Change and Economic History|
Bulletin of Economic Research| 43| (2)| April| 127-49.
30.
Murphy|
James Bernard (1994)| The Kinds of Order in Society| in Philip Mirowski
(ed.)| Natural Images in Economic Thought: markets Read in Tooth and Claw|
Cambridge/New York: Cambridge University Press.
31.
Nelson|
Richard R. and Sidney G. Winter (1982)| An Evolutionary Theory of Econimic
Change| Cambridge| MA: Harvard University Press.
32.
Penrose|
Edith T. (1952)| Biological Analogies in the Theory of the Firm| American
Economic Review| 42| (4)| December| 804-19.
33.
Popper|
Sir Karl R. (1982)| The Open Universe: An Argument for Indeterminism| from the
Postscript to the Logic of Scientific Discovery |ed. W.W. Bartley| London: Hutchinson.
34.
Ruse|
Michael (1986)| Taking Darwin Seriously: A Naturalistic Approach to Philosophy|
Oxford: Blackwell.
35.
Saviotti|
Pier Paolo and J. Stanley Metcalfe (eds) (1991)| Evolutionary Theories of
Economic and Technological change: Present Status and Future Prospects|
Reading: Harwood.
. Richard Nelson and Sidney Winter; "An
Evolutionary Theory of Economic Change"| 1982.
.
Alchian| 1950| Penrose| 1952